چشم هایم را می بندم
شب
ابرهای تیره
کویر
من
تنها
خسته
قدم زدن های بی هدف
گاهی نور ماه
افتادن روی رمل های نرم
سوزِ سردِ بادها
و خواب
شاید تا ابد